]]>

Monday, September 11, 2006

فراموشی

چه ناباورانه از یادمان می روند، آن احساس ها که ما را به تکاپو وا می دارند. زمان هایی که ذهن همچو ساعت کار می کند و قلم همچو یک تیر، محکم ،به هدف می خورد. آنگاه است، که می توان همه را با جرات به کنار پنجره برد و به آنها آن دریچه را نشان داد. شاید اگر این احساس ها را از یاد نمی بردیم تمام خانه مان از شیشه میشد و بر سرمان خراب می گشت. هرچه حکمت در این فراموشی نهفته است را، نمی دانم؛ ولی هرچی زور می زنم حسش نیست!!!!!!

Saturday, September 02, 2006

یک سئوال

می خواهم یک سئوال از خوانندگان این وبلاگ بکنم . می خواهم همه لطف کنن و یک جواب به این سئوال بدهند ، حتی بدون نام هم که شده جواب بدهند.
شما چه نوع وبلاگی را می پسندید؟