]]>

Monday, September 29, 2003

دير زمانيست كه ديگر نمي نويسم.شدت استقبال از چرتيات من به حدي بود كه خودم متحير ماندم!(عجب) براي همين تصميم گرفتم كه ديگر براي يك نفر مطلب بنويسم . براي يك دوست ، يك دوست خيالي كه سنگ صبوري شود براي من.
مشكل اينجاست كه حس نوشتن مانند جزر ومد مي آيد و مي رود. زماني كه مي آيد كشتي نيست و زماني كه مي رودكشتي هست. جريان اين حقير حكايت همان جهنم ايرانيست كه يك روز قيرش نيست ، يك روز قيف و يك روز متصدي امور.
به هر حال اين نوشتن مثل آب روي آتش است . مينويسم تا آتشم خاموش شود، مينويسم تا سد نشكند.

Thursday, September 25, 2003

دلم ميخواد بنويسم ،ولي نوشتن هم تهفه زمان هاي قديمِ.