]]>

Wednesday, June 25, 2003

شاید کسانی که منو می شناسن فکر کنند که من آدمی جدّی وخشک هستم ؛ و همه زندگی من رو حساب و کتاب در امور پر کرده، ولی من به همه اونا میگم که من آدم فوق العاده احساساتی هستم. امّا شاید در بروز این احساسات دچار مشکل شدم.
واقعاُ راههای بروز احساسات چی می تونه باشه؟ آیا بیان لفظی مکرّر نشان از دوستی عمیق داره؟آیا تنها انجام کار هائی نظیر هدیه خریدن ،ویا شعر خوندن نشان از دوستی داره؟ به هر حال جمیع این رفتارها می تونه عواطف و احساسات ما رو نشون بده.ولی روشی که من در زندگی بیش از همه تجربش کردم ، انجام اعمالی که به صورت عملی محبت وعلاقه منو نسبت به اون شخص یا چیز نشون می ده.
راهها وروش های بروز احساسات اونقدر متنوعند که حتی ممکن درست خلاف هم به نظر برسند.شاید بنظر کسی نیاد که این تنوع در بروز احساسات باعث چه مشکلات و دردسرهایی میشه.من فکر میکنم یکی از این دردسرها رو تجربه کردم و امیدوارم هیچکس تجربش نکنه!

Sunday, June 22, 2003

چندی بود که یک وبلاگ فمنیستی را میخواندم و از نظرهای یک فمنیست غلط یا درست مطلع می شدم .اما از خود مطلب جالب تر نظر خواهی هر مطلب بود که از خود مطلب جالب تر می نمود. علت جالب بودن آن هم این بود که با دیدگاه های جالب تری مواجه می شدم ، پس از چندی این دیدگاه ها همه تبدیل به تعریف و تمجید از نویسنده شد،با خودم گفتم آیا این همه از نویسنده تعریف میکنند پس چرا مخالفی در کار نیست؟!اینجا بود که دست به یک آزمایش زدم و در یک نظر خواهی به شدت وبا زبانی تند دلایل تفکر غلط او را برایش نوشتم.اما فردا که دوباره به این وبلاگ عزیز سر زدم اثری از نظری که داده بودم ندیدم .
اینجا بود که دلیل اینهمه تعریف و تمجید را فهمیدم.

باید بگویم امروز به یک باوردر زندگیم رسیدم و آن این است که حتی نزدیک ترین کسانت نیز حتی برای افکارت و عقیده ات تره هم خورد نمی کنند ،تنها چیزی که مهم است روابط شما با اشخاص است .حتی علم شما و علاقه شما یک غاز که چه عرض کنم یک بال مگس هم نمی ارزد.

Tuesday, June 17, 2003

دیروز دوستی گفت: مشکلات رو برای خودت بزرگ نکن
امروز عزیزی گفت: به خودت سخت نگیر
پلیس سر چهارراه در حالی که تو خودم بودم رو به من کرد و گفت:خیلی خوش میگذرونی
گفتم: من!!!
دستی روی دستم گذاشتو گفت : برو خوش باش
ومن شب با خودم میگریستم ومی گفتم:آن پیر قبل از یک سالگی مرد...

Thursday, June 05, 2003

Foolish Games
You took your coat off and stood in the rain,
You were always crazy like that
I watched from my window,
always felt I was outside looking in on you
You were always the mysterious one
with dark eyes and careless hair,
You were fashionably sensitive, but too cool to care
Then you stood in my doorway, with nothing to say
besides some comment on the weather
Well in case you failed to notice,
In case you failed to see,
This is my heart bleeding before you,
This is me down on my knees

These foolish games are tearing me apart
You thoughtless words are breaking my heart
You're breaking my heart

You were always brilliant in the morning
Smoking your cigarettes, talking over coffee
You philosophies on art, Baroque moved you,
You loved Mozart and you'd speak of your loved ones
As I clumsily strummed my guitar
You'd teach me of honest things
Things that were daring, things that were clean
Things that knew what an honest dollar did mean
So I hid my soiled hands behind my back
Somewhere along the line I must've gone off track with you
Excuse me, think I've mistaken you for somebody else
Somebody who gave a damn,
Somebody more like myself

These foolish games are tearing me apart
You thoughtless words are breaking my heart
You're breaking my heart

You took your coat off and stood in the rain,
You were always crazy like that