تحمیل
خوب نمیشه راجع به احساس اون شب حرفی نزد.باید اعتراف کنم من واقعا دستم لرزید.قلبم لرزید.ولی یه فرقی اینجا هست من هیچوقت از این حالتم تعجب نکردم.مطمئن بودم که چنین میشم.هیچوقت هم بی تفاوت نشدم ویا دچار وهم نشدم.چه صحبت دل نشینی.چه لرزش دل چسبی.و چه سکوت تحمیل شده ای...؟
Posted by Hello
<< Home