چندی پیش یکی از اقوام که خیلی هم برای من عزیز در بحثی درباره خودخواهی انسانها در تمام بخشهای زندگی با ما صحبت می کرد.بحث اصلی درباره این بود که چرا انسانها تا به این حد فرزندان خودشون رو دوست دارن؛ ونتیجه ای که از بحث گرفته شد این بود که انسانها به این علت فرزندان خودرو دوست دارن که ادامه دهنده نوعی از بقاء خودشون در عالم هستی است وبه همین علت که افرادی که دارای بچه نمیشن دچار نوعی ضعف روحی و افسردگی می شن که نتیجه عدم ادامه نوعی از حیات اونهاست ودر ادامه این بحث پیش اومد که این فرزندان باید تا آخر عمر مبارک خودشون به خاطر ارضای این خودخواهی پدر ومادرشون تمام بدبختی های این عالم رو تحمل کنند و حتی دوباره خود این خودخواهی رو ادامه بدن تا این حس به نظر فطری ارضاء بشه.
البته ای بحث تا حدی نیز بسیار بدبینانه و منفی گرایانه است ولی حداقل تا حدّ زیادی واقع بینانه است.حال با توجه به این تفاسیری که از خودخواهی انسانها شد ؛ آیا میتوان از یه انسانی که دوستت داره وعاشق تو شده این حرف رو قبول کرد که "من ارزش تو رو ندارم وتو نباید به خاطر یه آدم معمولی مثل من خودت رو اذیّت کنی"؟
آیا خودخواهی انسانی که یک نفر رو دوست داره به اون اجازه میده که چنین حرفی بزنه؟ قابل ذکر که من خودم به این خودخواهی اعتقاد دارم وخودم رو یک انسان خودخواه میدونم.
البته ای بحث تا حدی نیز بسیار بدبینانه و منفی گرایانه است ولی حداقل تا حدّ زیادی واقع بینانه است.حال با توجه به این تفاسیری که از خودخواهی انسانها شد ؛ آیا میتوان از یه انسانی که دوستت داره وعاشق تو شده این حرف رو قبول کرد که "من ارزش تو رو ندارم وتو نباید به خاطر یه آدم معمولی مثل من خودت رو اذیّت کنی"؟
آیا خودخواهی انسانی که یک نفر رو دوست داره به اون اجازه میده که چنین حرفی بزنه؟ قابل ذکر که من خودم به این خودخواهی اعتقاد دارم وخودم رو یک انسان خودخواه میدونم.
<< Home